فصل هفتم : مسجد پیامبر
شنقل از مشیر میپرسه : شما گفتین معنای این ذکر اینه که صاحب هر توانایی و قدرتی خداست , درسته ؟
مشیر جواب میده : بله
شنقل به حرفش ادامه میده : پس اگه من دروغی بگم یا اشتباهی انجام بدم گردن خداست ؟!
فصل هفتم : مسجد پیامبر
شنقل از مشیر میپرسه : شما گفتین معنای این ذکر اینه که صاحب هر توانایی و قدرتی خداست , درسته ؟
مشیر جواب میده : بله
شنقل به حرفش ادامه میده : پس اگه من دروغی بگم یا اشتباهی انجام بدم گردن خداست ؟!
فصل پنجم : لطف
از اول صبح از خونه ی اون پیرمرد و مسلم خارج شدیم زمان زیادی نگذشته اما تقریبا از کوهستان خارج شدیم و کم کم هوا داره گرم میشه . تمام وجودم شده محبت پیامبر و از این تعجب میکنم چطور یک نفر رو ندیدم ولی اینقدر دوسش دارم . مسیر رو از اون پرنده ها پرسیدیم گفتن اگه درست مسیر رو برین تا قبل از غروب میرسین .
فصل سوم : نجات از سرما
نزدیک ظهر بود که حَقل رو برای همیشه ترک کردیم و قدم تو مسیری گذاشتیم که هیچ اطلاعی از راه و انتهای اون نداشتیم .
ما از بچگی تو حقل بودیم و تجربه چنین سفر هایی رو نداشتیم و سفر کردن هم بلد نیستیم .
قرار بود کمی که از ظهر گذشت کوهستان رو رد کنیم و قبل از غروب نیز به تبوک برسیم اما الآن هوا داره تاریک میشه و ما هنوز تو کوهستانیم . هوا خیلی سرده و برف شدیدی میباره . خیلی خوب جلو رو نمیشه دید . چشمامون رو نیمه باز نگه داشتیم تا برف تو چشمامون نره .