پرواز در عرش

سامانه فرهنگی آموزشی پرواز در عرش

پرواز در عرش

سامانه فرهنگی آموزشی پرواز در عرش

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان تربیتی» ثبت شده است

۰۴فروردين

فصل شانزدهم : پایان پاییز

چند ساعت بعد که مشیر هم رسید و من کمی آرام شدم ، بر بدن بی جان مادرم نماز خواندیم.

 سپس مادرم را بردیم به قبرستان بقیع و آنجا به خاک سپردیم. کنار انبوهی از انسان هایی که روزی آرزو ها داشتند و هیچ گاه فکر نمیکردند که خودشان هم باید این سفر را به پایان برسانند.

۰۴فروردين

فصل پانزدهم : مادر

نیمه شب از خواب بیدار میشم . نمیدونم چقدر خوابیدم فقط یادمه بعد از نماز عشاء داشتم طواف میکردم که بعد از اون چیز دیگه ای یادم نیست . کنار کعبه کاملا خالیه . هیچ کسی نیست . میرم به سمت چاه زمزم تا برای نماز شب وضو بگیرم که صدای ناله ای به گوشم میرسه ولی نمیدونم از کدوم طرفه !؟

۰۵بهمن

فصل دهم : رفقای فهّام

چند روزی از اومدن پیامبر گذشته . جای خوابمون شده سقف مسجد , حرف نداره , خیلی جای خوبیه . صبح ها با صدای اذان بلال بیدار میشیم . بلال قبلا برده بوده ولی وقتی پیامبر تو مکه ظهور میکنن , پنهانی اسلام میاره تا بت پرست ها و اربابش امیه متوجه نشن ولی یه روز وقتی اومد کنار کعبه , بت پرست ها اونجا نشسته بودن . ولی بلال اونا رو ندید . وقتی کنار بت ها رسید خوب اونا رو تماشا کرد و گفت : شگفتا از مردم بدبختی که این مجسمه های بی روح رو میپرستن که ازشون هیچ کاری ساخته نیست . بعد آب دهان روی اونها انداخت و با صدای بلند گفت : به راستی پرستش کنندگان شما در ضرر و زیانن .

۰۵بهمن

 

فصل نهم : کاروان آمد

در طی چند روز گذشته فهمیدیم که زندگی تنها خوردن و خوابیدن نیست . زندگی تنها اینی نیست که از لحظه بیداری به دنبال غذا بگردی و به شیکمت برسی تا لحظه ی خوابیدن . اون چیزی که به زندگی جهت میده هدفه و اگه خواستی ببینی چقدر ارزش داری ببین چی رو خیلی زیاد دوست داری و هدفت چیه . من و شنقل خیلی از حقیقت دور بودیم اما حالا همه چیز داره عوض میشه . دنیا دیگه برامون خیلی کم ارزش شده و زیبایی هاش جذابیتی نداره در عوض چیز هایی که واقعا ارزشمندن توجهمون رو به خودشون جلب کرده .