پرواز در عرش

سامانه فرهنگی آموزشی پرواز در عرش

پرواز در عرش

سامانه فرهنگی آموزشی پرواز در عرش

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاریخ پیامبر» ثبت شده است

۰۴فروردين

فصل شانزدهم : پایان پاییز

چند ساعت بعد که مشیر هم رسید و من کمی آرام شدم ، بر بدن بی جان مادرم نماز خواندیم.

 سپس مادرم را بردیم به قبرستان بقیع و آنجا به خاک سپردیم. کنار انبوهی از انسان هایی که روزی آرزو ها داشتند و هیچ گاه فکر نمیکردند که خودشان هم باید این سفر را به پایان برسانند.

۱۲خرداد

فصل چهاردهم : کعبه

گرمای هوا خیلی اذیت میکنه مخصوصا برای منی که عادت به گرما ندارم . البته مدینه هم همچین خنک نبود ولی حوالی غدیر خیلی اذیت شدم ، مشیر فقط به خاطر پیامبر و اسلام اینجا زندگی میکنه وگرنه اونا به اینجا تعلق ندارن . نمیدونم الآن فهّام حالش چطوره ، فقط دعا میکنم که حالش خوب باشه .

زیرم رو نگاه میکنم ، هیچ گیاهی روی زمین نیست . مشیر کمی بالاتر از من پرواز میکنه .

صداش میزنم : مشیر چقدر تا مکه راه داریم ؟ من که خیلی خسته شدم !

۰۵بهمن

فصل دهم : رفقای فهّام

چند روزی از اومدن پیامبر گذشته . جای خوابمون شده سقف مسجد , حرف نداره , خیلی جای خوبیه . صبح ها با صدای اذان بلال بیدار میشیم . بلال قبلا برده بوده ولی وقتی پیامبر تو مکه ظهور میکنن , پنهانی اسلام میاره تا بت پرست ها و اربابش امیه متوجه نشن ولی یه روز وقتی اومد کنار کعبه , بت پرست ها اونجا نشسته بودن . ولی بلال اونا رو ندید . وقتی کنار بت ها رسید خوب اونا رو تماشا کرد و گفت : شگفتا از مردم بدبختی که این مجسمه های بی روح رو میپرستن که ازشون هیچ کاری ساخته نیست . بعد آب دهان روی اونها انداخت و با صدای بلند گفت : به راستی پرستش کنندگان شما در ضرر و زیانن .