پرواز در عرش

سامانه فرهنگی آموزشی پرواز در عرش

پرواز در عرش

سامانه فرهنگی آموزشی پرواز در عرش

فصل یازدهم رمان پرواز در عرش (سفر دوم) : مباهله

دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۲۰ ق.ظ

فصل یازدهم  : مباهله

 

با صدای عر عر این رفقای فهّام از خواب میپرم ، میرم لب دیوار مسجد ببینم چه خبره ؟ میبینم جفتشون زل زدن به همدیگه و بلند بلند عر عر میکنن . این دو تا یا منو میکشن یا خودشون رو.

بلند داد میزنم : کله سحری عروسی گرفتین ؟! مگه نمیبینین ملت خوابیدن ؟!

به فهّام میگم برو ساکتشون کن ، میخوام بخوابم . فهّام میره دنبالشون و من هم سرم رو میکنم زیر پرم. سعی میکنم بخوابم اما نمیشه که نمیشه . باید خودم برم ببینم این دو تا خروس بی محل چشونه ؟

میرم کنارشون میشینم و با قیافیه داغون میپرسم چه خبرتونه ؟ چی شده نمیذارین بخوابم ؟ میخواستم یه ذره بعد از نماز صبح بخوابم که نذاشتین !

یکیشون میگه : آقا هانی شما که همیشه خوابین ، لا اقل امروز رو بیدار بمونین .

میپرسم : مگه امروز چه خبره ؟

اون یکیشون که قد بلندی داره جواب میده : آخه امروز سالگرد ماجرای مباهله بیست و چهار ذی القعده است .

جواب میدم : منظورت ذی الحجه است دیگه ؟ چون ذی القعده یه ماه پیش بود .

همون قد بلنده سریع میگه : آره آره همون ذی الحجه .

منم میگم : خب تبریک میگم ، شبتون به خیر ، من رفتم بخوابم .

فهّام بهم میگه : داداش اگه میشه یه لحظه صبر کنیم ببینیم قضیه از چه قراره . حتما ماجرای مهمیه .

یه نگاه به الاغ ها میکنم و میگم : خب زود باشین ، میشنوم .

قد کوتاهه شروع میکنه به تعریف کردن : راستش پارسال همین روزا بود که پیامبر نامه مینویسن برای مسیحیای نجران که مسلمون بشن . وقتی نامه میرسه اونجا با هم مشورت میکنن که چه کنیم ؟

یکیشون که از بقیه عالم تر بود میگه من تو کتاب ها به این نتیجه رسیدم که یه روزی میاد که نبوت از فرزندان اسحاق به فرزندان اسماعیل میرسه .

الاغ کوچکه سریع میگه : حضرت یعقوب ، یوسف ، موسی ، عیسی و بقیه پیامبران بعد از حضرت ابراهیم علیهم السلام از نسل حضرت اسحاق پسر حضرت ابراهیم بودن ولی پیامبر ما از نسل اون یکی پسر حضرت ابراهیم یعنی حضرت اسماعیل علیه السلام هستن .

اون یکی الاغه ادامه میده : دقیقا همینطوره ، وقتی مسیحیای نجران احتمال میدن که شاید این پیامبر که براشون نامه نوشته همون پیامبر آخر الزمان باشه . تصمیم میگیرن بیان مدینه تا ببینن اوضاع از چه قراره.

از اینجا به بعد رو الاغ قد کوتاه تعریف میکنه : وقتی میرسن مدینه تصمیم میگیرن که ببینن دنیا و زیبایی هاش چقدر برای پیامبر و مسلمونا ارزشمنده ، برای همین لباسای گرون قیمت و فاخر میپوشن و وارد مدینه میشن اما کسی بهشون توجهی نمیکنه . وقتی هم که میرن پیش پیامبر ، پیامبر جواب سلامشون رو نمیدن . برای همین میرن پیش حضرت علی علیه السلام و به حضرت میگن : ما به درخواست پیامبرتون اومدیم اینجا ولی ایشون جواب سلام ما رو هم نمیدن .

حضرت علی علیه السلام جواب میدن : لباس های ساده بپوشین بعد برین پیششون .

وقتی این کار رو میکنن حضرت جواب سلامشون رو میدن و اونجا کلی با هم صحبت میکنن . راستش ما صحبت ها رو یادمون نیست .

اینجا بود که مشیر هم سر میرسه و میپرسه : قضیه چیه ؟

الاغ قد کوتاه هم میگه : داشتیم ماجرای مباهله رو تعریف میکردیم که رسیدیم به مناظره ی پیامبر .  بی زحمت خودت باقیش رو بگو . ما یادمون نیست .

مشیر جواب میده : من هم دقیق یادم نیست ولی شتر پیامبر خوب یادشه چون اونجا بوده . بریم از خودش بپرسیم .

دنبال مشیر راه میفتیم که کنار درب خونه ی حضرت زهرا سلام الله علیها دختر بزرگوار پیامبر ، شتر حضرت رو پیدا میکنیم .

بعد از سلام و احوال پرسی مشیر میگه : بحث مباهله بود . مناظره ی پیامبر با عالمان مسیحی رو یادته که اسقف نجران هم بینشون بود ؟

شتر جواب میده : آره آره یادمه ، اسم اسقف نجران ابو حارثه بود .

به پیامبر گفتن ما همه ی نشونه های پیامبر آخر الزمان رو در شما دیدیم به جز این که عیسی رو قبول ندارین .

پیامبر هم جواب دادن : نه من قبول دارم عیسی پیامبر و بنده ی خدا بوده .

یکی از مسیحی ها میگه : نه ، عیسی بنده ی خدا نبود بلکه پسر خدا بود چون اصلا پدری نداشت و پدرش خدا بود .

اون موقع جبرئیل نازل میشه و آیه ی پنجاه و نه سوره ی آل عمران رو نازل میکنه :

 * به درستی که مثل عیسی نزد خداوند مانند آدم است که از خاک آفریده شد *

و پیامبر هم به مسیحی ها میگن : اگه عیسی پدر نداشت ، آدم ابوالبشر هم پدر نداشت و خلقت این دو مثل هم بود و از خاک آفریده شدن .

ولی مسیحی ها قبول نمیکنن و صحبت به نتیجه نمیرسه . تا اینکه جبرئیل دوباره نازل میشه و آیه ای دیگه نازل میکنه :

* ای پیامبر به آن ها بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان ، زنانمان و زنانتان ، جان هایمان و جان هایتان را بیاوریم و سپس مباهله کنیم و لعنت خدا بر دروغ گویان باد *

فهّام میپرسه : مباهله یعنی چی ؟

شتر جواب میده : یعنی دو گروه که همدیگر رو قبول ندارن ، یکدیگر رو لعنت کنن و از خدا بخوان که گروه دروغ گو رو نفرین کنه . اونجا هر گروه که دروغگو باشه مورد نفرین و عذاب خدا قرار میگیره .

شتربه حرفش ادامه میده : مسیحی ها که شرایط رو اینجوری دیدن . از پیامبر مهلت خواستن تا فکر کنن ولی آخر قبول کردن که مباهله کنن .

یادش به خیر چقدر مدینه شلوغ بود . همه میخواستن بدونن که نتیجه چی میشه .

روز مباهله فرا میرسه . مسیحی ها تو محل حاضر میشن و منتظر پیامبر و مباهله کننده ها میشن که ناگهان پیامبر رو میبینن که حسین علیه السلام رو در آغوش گرفته و دست حسن علیه السلام رو هم گرفته ، پشت سرش دختر و جانشینش نیز در حرکتن .

سریع به وحشت میافتن و از هم میپرسن : چرا محمد خانواده و عزیز ترین کسانش رو آورده .

یکیشون میگه : اگه اون پیامبر نبود جرئت نمیکرد ، خانواده اش رو بیاره که مورد نفرین ما قرار بگیرن.

همهمه ی نصرانی ها با صدای ابوحارثه قطع میشه . ابوحارثه میگه : هر کدوم از این پنج نفر اگه از خدا بخوان کوه ها رو از جای خودشون بکنه ، خدا این کار رو میکنه . مباهله نکنین که اگه مباهله کنین ، همه تون هلاک میشین و یک مسیحی هم روی زمین باقی نمیمونه .

آخر سر میان معذرت خواهی میکنن و هر سال نیز پولی رو به عنوان جزیه پرداخت میکنن .

اما یه نکته ی جالب تو این جریان بود و اون اینکه خدا علی علیه السلام رو جان پیامبر معرفی میکنه که این مقام بالای علی و وابستگی پیامبر به علی علیه السلام رو نشون میده .

شتر یه نگاهی به ما ها میکنه و میگه : فقط خدا مقام و درجه واقعی امیرالمومنین رو میدونه و اون چیزی که ما میدونیم در حد فهم و درکمونه و با حقیقت خیلی فاصله داره . فقط خدا میدونه این یعنی چی که علی جان پیامبره .

تو دلم دعا میکنم که خدایا این لطف رو بکن که بتونیم از وجود امیرالمومنین تا بیشترین حد استفاده کنیم .

ﺇن شاء الله

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">