پرواز در عرش

سامانه فرهنگی آموزشی پرواز در عرش

پرواز در عرش

سامانه فرهنگی آموزشی پرواز در عرش

ماجراهای 6 سال

يكشنبه, ۸ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۰۱ ب.ظ

 ماجراهای 6 سال

 

مطالعه بر روی تغییرات روحی و روانی انسان جذابیت های خاص خودش را دارد. در کنار آن پیچیدگی هایی هم دارد که لازم است هرکس در کارهای خود با مخاطب جنس انسان سر و کار دارد در جهت شناخت بیشتر انسان تلاش کند و عملاً این توصیه شامل حال همه می شود. اما در این بین ، بازه زمانی خاصی وجود دارد که ناشناخته تر از بقیه سنین مانده و در این نوشته تلاش می شود بر اساس منابع دینی و با کمک تجربه تا حدود فهم و درک خود ، بازه سنی 6 تا 12 سال را بر اساس اولویت بندی اهداف تربیتی مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم و تا حد امکان این گره ها باز شود.

ماجرا از آیه 256 سوره بقره آغاز می شود که خداوند متعال بر انتخابگر بودن انسان تأکید می کند. به طور کلی وجه تمایز انسان و حیوان هم در همین موضوع است. حیوانات به نوعی محکوم غرایز طبیعی خود هستند ولی انسان این قدرت را دارد که ابتدا شناخت و آگاهی بدست آورد و سپس بر اساس آن دست به انتخاب بزند. بر همین اساس انسان موجودی است که باید مختار باشد و مجبور نباشد. اما خداوند متعال در آیه 152 سوره انعام به اصل انتخابگر بودن انسان یک استثنای مهم اضافه می کند. در آیات 256 و 257 سوره بقره انتخابگر بودن انسان وسیله ای است که می تواند در نهایت او را به مسیر رشد هدایت کند اما در آیه 152 سوره انعام به کسی که ولایت یتیم را بر عهده دارد تأکید می کند تا زمانی که یتیم بتواند مسیر رشد را بیابد ، به اصلاح و رتق و فتق امور اقتصادی اش بپرداز و یا آیه 6 سوره نساء که می فرماید یتیم را بیازمای که اگر به رشد کافی رسیده اموالش را در اختیارش قرار ده. این به معنای یک نوع سلب اختیار است. تا اینجا فهمیدیم که قدرت انتخاب از نگاه قرآن وسیله ای است برای یافتن مسیر رشد که تحت شرایط خاصی می بایست به انسان اعطا شود. در محدوده سنی 6 تا 12 قابلیت هایی در کودک ایجاد می شود که بر اساس آن می بایست سطح اجبار و اختیار و روش اعمال آن تعیین شود که انشاا... در ادامه ، سیر ایجاد این قابلیت ها را مورد بررسی قرار می دهیم.

سه دوره اصلی رشد

سه دوره مهم رشد را تحت عنوان دوره های اول و دوم و سوم بررسی خواهیم کرد. دوره اول که از 1 تا 7 سال است.  6 و 7 سالگی جزو بارزترین سال های دوره اول محسوب می شود. تمرکز سرگردانی که هر لحظه می تواند به یک چیز مشغول شود ، اراده وابسته ای که منتظر است رفتار بزرگترها را تقلید کند و حالت منفعلی که مقهور امیال و خواسته های درونی خود است جزو مهمترین ویژگی های این دوره است. دوره دوم که تقریباً تمام بازه 6 تا 12 سال را تحت تأثیر خود قرار می دهد و 9 سالگی اوج آن است. تمرکز منسجم تر از قبل شده ، اراده ای که بیشتر بر اساس تلقین دیگران حرکت می کند و حالت منفعلانه ای که مقهور امیال و خواسته های بیرونی بزرگترها است جزو مهم ترین ویژگی های این دوره است. دوره سوم که از رگه های کمرنگ آن از 10 سالگی آغاز و تا حدود 18 سالگی ادامه پیدا می کند و سنین 10 ، 11 و 12 هم جزو همین دوره حساب می شود. تمرکز منسجم ، اراده آگاه و انتخابگر و حالت فعالی که بر اساس معیار های خود دست به انتخاب ها و تصمیم های جدید می زند از جمله ویژگی های این دوره است.

دوره اول

در مورد دوره اول تمرکز سرگردانی که هر لحظه می تواند به یک چیز مشغول شود ، اراده وابسته ای که منتظر است رفتار بزرگترها را تقلید کند و حالت منفعلی که مقهور امیال و خواسته های درونی خود است را جزو مهمترین ویژگی های این دوره بیان کردیم. در این دوره بچه هیچ قید و بندی ندارد. نه کنترل عقلانی[1] دارد و نه کنترل هنجاری[2] . امکان دارد به هر سویی کشیده شود. صرفاً رگه های کمرنگی از رهبری امیال که بر اساس فطرت است در بچه ها قابل رؤیت است. یکی از نقاط ضعف بچه ، شناخت و دانش محدود است و از همین راه می توان هدایت او را در دست گرفت .یا اینکه اتفاق جذابی ایجاد کنیم. اینچنین تمرکز قبلی به راحتی از بین رفته و تمرکز جدید حول آن اتفاق شکل گیرد. مثلاً بچه دو ساله ای که جهت آزمایش شروع می کند به کشیدن سیم تلویزیون را در نظر بگیرید .به راحتی می توان با نشان دادن یک شکلات خوشمزه او را از این کار منصرف کرد و ممکن است پس از خوردن شکلات هم کاملاً آزمایش کشیدن سیم تلویزیون را به فراموشی بسپارد. این اتفاق نشان دهنده ویژگی تمرکز سرگردان و مقهور امیال بودن بچه است .بچه در این سن تا حدود کمی از طریق فطرت ، امیال خود را رهبری می کند و در این زمینه دقیق است لذا هرموقع گرسنه شود سمت غذا می آید. در خیلی از مواقع پدر و مادر فکر می کنند باید به زور به بچه غذا بدهند چون بچه در زمان شام ، از غذا خوردن خودداری می کند. غافل از اینکه احتمالاً بچه گرسنه نیست و به این دلیل غذا نمی خورد. در واقع نظم زمانی وعده های غذایی بچه هنوز شکل نگرفته و ما نباید توقع داشته باشیم که بچه در سال های اول زندگی بر اساس تقویم غذایی بزرگترها غذا بخورد. این نظم به مرور زمان و به صورت خود به خودی در بچه ایجاد خواهد شد. پس باید بدانیم که بچه تا حد خوبی می تواند امیال و خواسته های خود را رهبری کند،  فقط یک مشکل وجود دارد و آن هم ابزارهای ضعیف شناخت و دانش و مهارت کم می باشد .یعنی اگر بچه سمت چاقو می رود و دست خود را می برد دلیلش آن است که اولاً از تیزی آن آگاهی ندارد و دوماً مهارت کافی را در کار با چاقو بدست نیاورده. بزرگترها به جای منع بچه که روش برخورد با بچه در دوره دوم است ، باید اولاً نسبت به تیزی چاقو او را آگاه کنند و دوماً چاقو های کند در اختیارش قرار دهند تا مهارتش در کار با چاقو بالا رود. منع زیاد در این دوره ، توانایی رهبری بچه را دچار اختلال می کند و در نتیجه بچه در آینده نمی تواند امیال و غرایز خود را رهبری کند. بچه بر اساس غریزه اش می داند چقدر بخورد ، چقدر بخوابد ، چه قدر عصبانی شود و حتی چقدر بازی کند ولی اکثر مواقع با دخالت بزرگترها ، دستگاه رهبری امیال در بچه که مبتنی بر فطرت است دچار آسیب و اختلال می گردد .

در این دوره بچه در صورت رسیدن به حس امنیت،  به مرور از حالت درونی خود خارج شده و متوجه دنیای بیرون و انسان های دیگر می شود. کم طاقتی ها و کم تحملی های سال های اول تولد،  حاصل یک نیاز درونی شدید است که بزرگترها باید سریعاً زمینه برطرف شدن آن را برای بچه مهیا کنند. خودخواهی و حس مالکیت شدید ، حاصل آن وجود ضعیفی است که در طوفان اتفاقات و ابتلائات دنیای انسان ها خود را بسیار آسیب پذیر یافت می کند. تا زمانی که با چتر حمایتی بزرگترها و به خصوص پدر و مادر ، به امنیت نرسد درگیر این خودخواهی ها خواهد بود. مانند لاک پشتی که تا وقتی از دنیای بیرون خود پیام امنیت را دریافت نکند سر از لاک خود بیرون نمی آورد. هرچه قدر این امنیت زودتر و بیشتر باشد ، بچه زودتر سر از لاکش بیرون می آورد و هرچه قدر این امنیت کم تر و دیرتر باشد ، بچه دیرتر معطوف بیرون می شود و همین عامل کم تحملی ها و بخل ها و لجبازی ها خواهد بود. اگر بچه دنیای خود را کوچک ببیند طبعاً تلاشی هم برای رشد خود نخواهد کرد .

دوره دوم

در این دوره بچه قید و بند عقلی ندارد ولی از طریق هنجار می توان او را هدایت کرد. پدر و مادر و مربی و بزرگتر می توانند او را به راحتی کنترل کنند ولی جمع بهتر می تواند او را کنترل کند آن هم جمع هم سن. برای منصرف کردن از امیال نا مناسب  بعضی اوقات می توان از اجبار هم استفاده کرد .

اگر در دوره اول که که دوره خودمحوری است ، با تدبیر بزرگترها و امنیتی که برای بچه فراهم کردند بچه موفق به رهبری امیال و غرایز خود شود ، خود به خود از لاکش بیرون آمده و متوجه دنیای بیرون می شود. می فهمد که در این دنیای وسیع باید غیر از امیال و غرایز خود ، امیال و غرایز افراد دیگر را هم در نظر بگیرد. توجهش معطوف باید و نبایدهای اجتماعات مختلف می شود و سعی می کند آن ها را در نظر بگیرد. به پارک می رود و می فهمد غیر از او بچه های دیگری هم هستند که دوست دارند تاب بازی کنند. بچه ای که در دوره اول توانسته بر امیال خود مسلط شود و آن ها را رهبری کند ، با کمال میل خود را وارد چالش جدید کرده و سعی می کند بر آن چیره شود. ولی بچه ای که در دوره اول به خاطر بی کفایتی بزرگترها نتوانسته قدرت رهبری امیال خود را بدست آورد ، وقتی وارد اجتماعات گسترده تر می شود احساس می کند آمادگی مواجهه با این چالش را ندارد و لذا فرار را بر قرار ترجیح می دهد .

در این دوره کودک تلاش می کند با خواسته ها و امیال دیگران آشنا شود و تجربه کند که چطور با آن ها به توافق برسد و روابط عادلانه برقرار کند . رهبر بزرگ دوره قبل در این دوره هم می تواند از پس رهبری فطری خود برآید. فقط یک مسأله کوچک وجود دارد. او می خواهد بین امیال و خواسته های خود با خطوط قرمز بزرگترها یک رابطه متعادل برقرار کند لذا دو کار از سوی بزرگترها لازم است: اولاً بزرگترها چارچوب های خود را به صورت شفاف و واضح برای او توضیح دهند. دوماً روی این چارچوب ها تأکید کنند چون بچه هنوز تمرکز چندان منسجمی ندارد. حافظه بلندمدت کودک تازه در این دوره شروع می کند به شکل گیری و ثبت اطلاعات. برخلاف بچه ای که در دوره اول نمی توانست هیچ قانونی را به خاطر بسپارد و ذهن کاملاً فرار داشت در این دوره زمینه قانون پذیری ایجاد می شود و کودک می تواند برخی چیزها را به خاطر بسپارد ولی در صورت عدم تکرار و مرور ، آن ها را فراموش خواهد کرد چون شاکله فکری او تازه دارد شکل می گیرد. لذا تمرین و تکرار زیاد را می طلبد. در تعامل با دوستان همسال اینکه صرفاً در معرض تضاد امیال قرار گیرد او را به مرور در رهبری امیال خود خبره خواهد کرد ، به شرطی که بزرگترها نترسند و او نترسد. پس شجاعت در این سن مهم است. هر گونه دخالت بی جا و بی مورد بزرگترها در معادلات رفتاری بچه ها در این دوره می تواند منجر به بعضی ترس ها یا جسارت های کاذب شود. غیر از آن باید مواظب بود که در این دوره و به خصوص در سال های آغازین آن اگر بچه در امر رهبری دچار شکست شود ممکن است چنان در لاک دفاعی فرو رود که رشد او سال ها به تعویق بیفتد. رفتارهای چکشی شدید ممکن است به راحتی این پیام را به کودک منتقل کند که تو عرضه کنترل و رهبری امیال و خواسته های خود و اطرافیانت را نداری به خصوص که این اتفاق در جمع رقم بخورد. مانند یک شاعر تازه کار که برای اولین بار در جمع شاعران خبره شعر سرایی می کند و با خنده ی حضار مواجه می شود! در سال های آغازین دوره دوم بسیاری از اشکالات و شکست های کودک را باید نادیده گرفت تا زمانی که کودک به یک استقلال رأی و اعتماد به نفس خوبی برسد. نکته مهم دیگر که هم در این دوره و هم در دوره اول باید در نظر گرفت ، تقویت و به رسمیت شناختن قدرت رهبری بچه است. بهترین راه برای این کار ایجاد فرصت تفکر و نظر دادن و ابراز کردن و ایجاد موقعیت های انتخابگری است. قدرت رهبری یعنی اینکه من می توانم انتخاب کنم و موفقیت آمیز هم انتخاب کنم .

کسی که سعی می کند قبل از بچه برای او انتخاب کند تا او با نتایج انتخاب های غلطش مواجه نشود ، نه که خیرخواهی نکرده بلکه به بچه خیانت کرده است. امکان ندارد قدرت رهبری بدون تجربه های شکست و آزمون و خطا بدست بیاید و خط قرمز آن مرزی است بین امید و یأس. در سال های ابتدایی دوره دوم بچه به شکست های امیدوار کننده از نان شب بیشتر احتیاج دارد. در سال های پایانی دوره دوم بچه تا حد مناسبی با خواسته های بزرگترها آشنا شده. این خواسته ها بارها برای او تکرار شده پس توقع از او برای درنظر گرفتن خطوط قرمز بالاست و بچه هم در این سن باید به اوج اطاعت پذیری خود برسد.

 

دوره سوم

در این دوره نوجوان هم می تواند قید و بند عقلی داشته باشد و هم قید و بند هنجاری. اگر بزرگترها کنترل خود بر روی بچه را کاهش ندهند ، قید و بند عقلی که عبارت است از کنترل ارادی و فعالانه تمرکز ، در بچه شکل نمی گیرد .

بزرگترها در تعامل با کودک به دو شرط می توانند او را به سلامت از دوره دوم عبور داده و به دوره سوم برسانند. اولاً اعلام روشن ، منطقی و قاطع خواسته های خود به کودک. در این مورد خیلی از اوقات پیش می آید که بزرگترها  قوانینی را قبلاً برای کودکان خود تعیین کرده اند ولی به دلیل سرپیچی ، کودک را مورد سرزنش و توبیخ قرار می دهند. در بیشتر این موارد کودک نسبت به تخلف خود دچار ابهام است. این ابهام 3 دلیل می تواند داشته باشد. برخی اوقات ابهام در زمینه روشن نبودن قانون است. مثلاً قانون رعایت ادب و احترام در برابر مربی برای بچه دوم دبستان بسیار مبهم است. به جای آن قانون سلام کردن به مربی یا پا دراز نکردن جلوی مربی بسیار برای کودک روشن است. همچنین قوانین باید از قبل اعلام شود . رعایت برخی آداب به صورت پیش فرض در ذهن ما شکل گرفته ولی ذهن کودک اینقدر آماده نیست. به همین خاطر باید از قبل زمینه سازی شود .

عامل دوم ابهام ، غیر منطقی بودن قانون است. اینکه بچه ها هر روز مجبور باشند ساعات زیادی را در صف بایستند آن هم بدون کمترین جنب و جوش ، نه به لحاظ روانی برای کودک قابل درک است و نه اصلاً عملیاتی است. پشت قوانین باید منطق محکم قرار داشته باشد و البته همیشه بیان منطق آن و اقناع کودک لزومی ندارد. عامل سوم هم عدم قاطعیت بزرگترها است. ممکن است قانونی گذاشته شود و کودک در برابر مربی آن را زیرپا بگذارد. طبعاً مربی مجبور است تذکر دهد دانش آموز دیگری همین قانون را می شکند ولی این بار مربی این حرکت را بی پاسخ می گذارد. کودکی که هر دو صحنه را می بیند دچار ابهام می شود که آیا این قانون محسوب می شود یا خیر! اکثر بچه ها وقتی قانون با پیامدهای خود همراه شود آن را به رسمیت می شناسند. اما این کودک در یک برزخی مانده است که حاصل عدم قاطعیت و دمدمی مزاج بودن آن مربی است. توجه به این نکته آخر

بسیار در اطاعت پذیری و قانون مداری کودک موثر و تعیین کننده است. با رفع این سه ابهام ، کودک بخش قابل توجهی از مسیر تربیتی دوره دوم را خواهد پیمود. اگر این سه اصل را رعایت کنیم خیالمان تا حد زیادی می تواند بابت قانون پذیر شدن کودک راحت باشد. حال سوال این است که اگر کودک قانون را زیر پا گذاشت با او چه کار کنیم؟ پاسخ این سوال در اصل پذیرش شکست و تلاش برای جبران نهفته است. اولویت این اصل در دوره دوم در رده های پایین جدول اولویت های تربیتی قرار دارد.اولین احساس کودکی که وارد یک محیط پر از قوانین و خواسته های متنوع بزرگترها می شود اضطراب شدید است. شکنندگی وی در مقابل احساس شکست کاملاً محسوس است که البته این احساس در جمع چند برابر می شود. کودک در دوره دوم با طیف زیاد و متنوعی از خواسته ها و قوانین بزرگترها مواجه می شود که خود را زیر بار آن حس می کند و تصور می کند اگر خطا کند به این معنی است که با شکست مواجه شده است. در صورت زیاد شدن این احساس شکست ها ، کودک در مورد توانمندی های مختلف خود دچار تردید می شود و در صورت ادامه آن به احساس نا امیدی می رسد. کودک به طور فطری علاقه مند است که خواسته های خود را با در نظر گرفتن خواسته های بزرگترها رهبری کند. مانند یک کارآموزی که وارد یک کارگاه نجاری می شود و مایل است خواسته ها و راهنمایی های استاد خود را طوری پیاده کند تا به یک محصول با کیفیت برسد. کودک فطرتاً ولایت پذیر است و دوست دارد تحت نظر و راهنمایی بزرگترهای خود ، به رشد خود برسد. اینجاست که مفهوم تغافل مطرح می شود. مربی باید برخی قانون شکنی های کودک را نادیده بگیرد. اما در مواردی که تصمیم می گیرد عکس العمل نشان دهد باید به این نکته توجه کند که کودک را از شکست نترساند و ایجاد بیداری و تذکر و حس امید و این احساس که شکست پلی است به سوی پیروزی می تواند جایگزین حس ترس از شکست شود. پس به نوعی ایجاد حس امید در دوره دوم اصلی ترین هدف است .

تذکر روشن ، منطقی و قاطع با هدف آگاهی دادن به کودک می تواند او را از بحبوحه انتظارات و تمایلات دیگران به یک ساحل آرامش و امید برساند تا کودک تمام توجه و تمرکز خود را مجدداً بر روی خود معطوف نماید. اما این خودگرایی جدید ، هیچ شباهتی به خودمحوری دوره اول ندارد. به وجود آمدن خودگرایی دوره سوم نشأت گرفته از یک قابلیت جدیدی است که به مرور در دوره سوم در نوجوان ایجاد می شود و آن عقلانیت است و این برخلاف درونگرایی دوره اول است که آن ناشی از ضعف و صرفاً یک اقدام تدافعی بود. در دره اول و دوم بچه خود را صرفاً محکوم تمایلات و خواسته های خود و دیگران یافته است ولی حالا توانسته است با رهبری همه این امیال و خواسته ها که تا حد زیادی با کمک بزرگترها بدست آمده ، به مرور روی پای خود ایستاده و خود را تصمیم گیر بداند. تا این دوره مربی سعی می کرد کودک را تحت کنترل خود به هدف برساند ولی حالا باید ماهرانه و به تدریج او را رها کند تا با تمرین و پشتکار خود بال هایی ورزیده و قدرتمند بدست آورد. مربی باید بداند ایجاد توانمندی و قدرت رهبری در نوجوان دوره سوم بدون ایجاد تفکر و دادن فرصت انتخاب به وی محال است. نوجوان اکنون این آمادگی را دارد تا به مرور از حالت منفعل به حالت فعال تبدیل شود ولی این فعال شدن نیاز به یک بستر مناسب دارد. بهترین بستر برای شکوفا کردن توانمندی های یک نوجوان دوره سومی ) مهم ترین توانمندی عبارت است از  قدرت رهبری( ایجاد کردن زمینه پذیرش مسئولیت است .فارغ التحصیلی که با موفقیت ، واحدهای دوره اول و دوم را پشت سر گذاشته ، حالا به دنبال موقعیت هایی است که قدرت رهبری خود را در قالب پذیرش مسئولیت به فعلیت برساند. تا اینجا بزرگترها چارچوب ها را برای او ترسیم کرده اند و به یک آگاهی نسبی رسیده ولی از اینجا به بعد نیاز دارد تا خودش آن ها را در میدان عمل تجربه نماید تا به نقاط ضعف و قوت خود پی ببرد. بزرگترین اشتباه مربی در این دوره عبارت است از سوزاندن این فرصت! ناشیانه ترین کار مربی در این دوره آن است که مربی کار را به بهانه وجود برخی اشکالات که به دلیل کم تجربگی او رخ داده ، از دست نوجوان بگیرد. امر و نهی های مستقیم در این دوره از سوی بزرگترها اختلال جدی در سازوکار خودشناسی نوجوان ایجاد می کند به همین خاطر بهترین روش برای کمک و هدایت نوجوان به کار بردن امر و نهی های غیرمستقیم و کنایه وار است. ممکن است نوجوان دچار شکست شود ولی باید بدانیم که در صورت فراهم کردن فرصت جبران برای او ، هیچ چیز برایش به شیرینی این شکست ها نیست. در این دوره نوجوان می خواهد به معیار برسد. مهم ترین سوالش این است که اعمال ، رفتار و افکار دیگران و خودم را بر چه اساسی باید بسنجم؟ دیدن نتیجه شکست در این فرایند نقش مهمی دارد. دیگر برایش اهمیت ندارد که چقدر درگیر مسئولیت و شکست ها و پیروزی های ناشی از آن می شود بلکه مهم این است که به یک معیار صحیح برسد که بتواند به وسیله آن درست و غلط را از هم تشخیص دهد. به همین خاطر سخت کوشی و تلاش به شعار اصلی او تبدیل می شود. ادراک نوجوان در این دوره همانند یک ترازوی وزن کشی طلا و جواهرات می ماند که کوچکترین جریانات هوا می تواند معیار سنجی او را دچار اختلال کند. لذا مربی باید اولاً فرصت اشتباه و شکست را به او بدهد دوماً دخالت هایش را در تصمیم گیری نوجوان به حداقل برساند. بزرگترها باید توجه کنند که اجازه ندهند نوجوان درگیر شکست های ناامید کننده و یأس آفرین شوند. به فرض هم که این اتفاق افتاد مربی بلافاصله به جای سرزنش و شماتت ، دخالت کرده و مسیرهای امیدآفرین پیش روی او قرار دهد چون در این سن ، یأس منشأ رکود و تنبلی است همانطور که امید منشأ حرکت و کوشش و جریان سازی است. یکی از بزرگترین آسیب های دوره سوم برای نوجوان این است که از درونگرایی به برونگرایی کشیده شود. گفتیم که در دوره سوم نوجوان باید مسئولیت های مختلف را تجربه کند تا به یک ارزیابی و شناخت از خود برسد یعنی همان فرایندی که به کشف هویت در نوجوان منجر خواهد شد. همه این ها به شرطی اتفاق می افتد که نوجوان به ورطه خودنمایی کشیده نشود. آسیب بزرگ مسئولیت ها در سنین نوجوانی تظاهر و خودنمایی است به خصوص برای نوجوانانی که دوره اول و دوم موفقی نداشته اند. کسانی که نتوانسته اند چهره لایقی از خود در جهت رهبری امیال و خواسته های خود و دیگران به تماشاگران بیرون نشان دهند ، در زمان بر عهده گرفتن مسئولیت ، تلاش می کنند لیاقتشان را به همه ثابت کنند .راهبرد مناسب در برخورد با چنین افرادی طی یک دوره جبرانی است که بتوانند کمبودهای دو دوره قبل خود را جبران کنند. باید به او کمک کرد تا در مسئولیتش موفق شود و لیاقت خود را به همه ثابت کند و در کنار آن هم اهمیت وجودی اش را به او یادآوری کنیم تا هرچه زودتر به قطار رشد خود برسد. برای مثال نوجوانی را تصور کنید که مسئولیت برگزاری یک مراسم جشن را به مناسبت ولادت یکی از اهل بیت علیه السلام بر عهده دارد. او دائماً در فکر آن است که اگر برنامه به خوبی برگزار نشود دیگران در رابطه با او چه فکری خواهند کرد. به کمک مربی خود برنامه را به خوبی اجرا می کند و با تشویق حضار مواجه می شود .

حال زمان یک گفتگو با مربی است تا مربی به او یادآوری کند که از ابتدا هدف ایجاد رضایت دیگران ، هدف کوچکی بوده و نباید صرفاً به رضایت آن ها دل خوش کرد. سپس همه بچه ها نظرات و نقدهای خود را نسبت به این برنامه بیان کنند و در این مرحله لزومی ندارد تا نظرات تماشاچیان بیرونی مدنظر قرار گیرد. این چنین نوجوان می آموزد چگونه خود را مورد نقد و بررسی قرار دهد و از نقد عملکرد خود نترسد. اگر نوجوان متوجه آرمان ها و اهداف درونی والای خود شود ، هیچ گاه اسیر تمایلات و خواسته های بیرونی که در اکثر مواقع منطق محکمی هم پشت آن ها نیست نخواهد شد .

این درونگرایی که در مرحله سوم اتفاق می افتد ، مقدمه ای است برای رسیدن نوجوان به هدف نهایی که عبارت است از ایمان به خدا. در اینکه چگونه این دو به هم مرتبط می شوند اگر بخواهیم توضیح دهیم باید گفت وقتی نوجوان در درون خود جست و جو می کند ، با آرمان ها و اهداف والایی مواجه می شود. از سوی دیگر نوجوان به شدت در بیرون خود به دنبال پیدا کردن مظهر این اهداف و آرمان ها است. چه کسی می تواند تجلی چنین ایده آل هایی باشد؟ چه گروه ها و فرقه هایی هستند که من را به سمت اهداف عالی ام هدایت می کنند؟ وقتی نوجوان حقارت اهداف و آرمان های اطرافیان کوته نظر خود را با ارزشمندی اهداف و آرمان های درونی خود مقایسه می کند خواه نا خواه از آن ها روی برگردانده و ندای حق طلبی و خدا خواهی سر می دهد. در این زمان وجود یک مربی مؤمن و خداشناس که مرام اهل بیت[3] را به او نشان داده و او را از غرور برحذر می دارد برای نوجوان از نان شب واجب تر است تا او در این مرحله نماند و بتواند حرکت کند به سمت مراحل بالاتر سلوک و تا برسد به مرحله نهایی که باید غرق در ذات اقدس باریتعالی شود ان شاا....   

 

 

محمد آژینی

مربی و محقق در حوزه تعلیم و تربیت      

 


[1] منظور از کنترل عقلانی ، بایدها و نبایدهای درونی منطبق بر بایدها و نبایدهای دینی است که شخص آن را در می یابد  

[2] منظور از کنترل هنجاری ، بایدها و نبایدهای پدر و مادر و مربیان است

[3] بیشترین تلاش برای تبیین روش های اخلاقی و اعتقادی اهل بیت و بزرگان دین می بایست در همین اوقات از سوی بزرگترها صورت پذیرد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">