فصل پانزدهم : مادر
نیمه شب از خواب بیدار میشم . نمیدونم چقدر خوابیدم فقط یادمه بعد از نماز عشاء داشتم طواف میکردم که بعد از اون چیز دیگه ای یادم نیست . کنار کعبه کاملا خالیه . هیچ کسی نیست . میرم به سمت چاه زمزم تا برای نماز شب وضو بگیرم که صدای ناله ای به گوشم میرسه ولی نمیدونم از کدوم طرفه !؟