۱۲خرداد
فصل یازدهم : مباهله
با صدای عر عر این رفقای فهّام از خواب میپرم ، میرم لب دیوار مسجد ببینم چه خبره ؟ میبینم جفتشون زل زدن به همدیگه و بلند بلند عر عر میکنن . این دو تا یا منو میکشن یا خودشون رو.
بلند داد میزنم : کله سحری عروسی گرفتین ؟! مگه نمیبینین ملت خوابیدن ؟!
به فهّام میگم برو ساکتشون کن ، میخوام بخوابم . فهّام میره دنبالشون و من هم سرم رو میکنم زیر پرم. سعی میکنم بخوابم اما نمیشه که نمیشه . باید خودم برم ببینم این دو تا خروس بی محل چشونه ؟